جدول جو
جدول جو

معنی مشتبه گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

مشتبه گشتن(شِ گَ دَ)
مشتبه شدن:
جز در کمال و فضل نیابی محل
هرگز نگشت بر خودت این مشتبه.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 396).
و رجوع به مشتبه شدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ دَ)
در شک افتادن و در شبهه درآمدن و درهم و برهم شدن و پوشیده شدن. (ناظم الاطباء). اشتباه شدن. مشتبه گشتن. و رجوع به مشتبه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ عَ)
تباه گشتن. تبه گردیدن. هلاک گشتن. کشته شدن:
سیامک بدست چنان زشت دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو.
فردوسی (از اسدی).
گر ایدونکه این شاه گردد تباه
تبه گشتن ما سزد زین گناه.
فردوسی.
، مجازاً فتنه شدن. شیفته گشتن. دل بر کسی بستن:
عروس عزیز و سر انجمن
تبه گشته بر بندۀ خویشتن.
شمسی (یوسف و زلیخا).
، خراب و فاسد و ضایع گشتن:
پراکنده شد لشکر شهریار
سیه گشت روز و تبه گشت کار.
فردوسی.
رسم و آیین تبه گشته بدو گردد راست
وز جهان عدل پدید آید و انصاف و نظر.
فرخی.
شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و زمن گشت پای.
نظامی.
معلم کتابی را دیدم... ترشروی تلخ گفتار... که عیش مسلمانان بدیدن او تبه گشتی...
(گلستان).
بهمه معانی رجوع به تباه و ترکیبهای تباه و تبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشتبه شدن
تصویر مشتبه شدن
دشگیر شدن پرت شدن گول خوردن اشتباه شدن غلط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتبه شدن
تصویر مشتبه شدن
((~. شُ دَ))
در شک افتادن، به اشتباه افتادن
فرهنگ فارسی معین